icon
icon
special36
icon
19 شهریور 1404
36
special
19 شهریور 1404
روز سینما، طرح از صحرا کیقبادی
روز سینما، طرح از صحرا کیقبادی
روز سینما، طرح از صحرا کیقبادی
روز سینما، طرح از صحرا کیقبادی
special36
icon
19 شهریور 1404
36
special
19 شهریور 1404

مادر هنر ناب آن معلم بی‌استاد

باسط بای

تقدیم به مادرم که مهر و سوگش همیشگی است. شب آرامی بود. چراغ های خانه خاموش و فقط نور ضعیف تلویزیون، پیش از آنکه فیلم شروع شود، روی دیوار می لرزید. لیوان چای روی میز بود و بخار کم جانی از آن بالا می رفت. روی زمین نشستم. صدای بیرون...

 مادر هنر ناب آن معلم بی‌استاد

من شیطان رجیمم!

محبوبه آب‌برین

طبق زمان بندی فیلم، این سکانس باید سکانس آخر باشد. سکانس آخر برای صدونود دقیقه و در این صدونود دقیقه، انگار ضربان قلب من مدام شماره اش رو به بالا میل کرده است و حالا تقریباً صدای ضربان قلبم را در گوشم و حتی از کف دستم هم می شنوم....

من شیطان رجیمم!

مهمان مامان؛ ریختن شرم در قابلمه‌ی مشترک

نازیلا دلیرنیا

در اینستاگرام، لای صفحاتی که تکه هایی از فیلم های قدیمی را پخش می کنند، بی هدف بالا و پایین می روم. بی حوصله ام. از سر ظهر گرم تابستان تا همین دم غروب، مثل یک عنق منکسره نشسته ام به انتظار؛ انتظاری از آن جنس که نمی دانی برای...

مهمان مامان؛ ریختن شرم در قابلمه‌ی مشترک

اودیسه‌ی رازی که به سنگ‌ها سپرده شد

نسرین شیرین‌نیاز

در حال وهوای عشق فقط یک فیلم نیست؛ یک نجواست؛ یک قصه است که در کلمه ها پیدا نیست، اما در سکوت جریان دارد؛ یک زمزمه است که در حافظه و قلب جا می گیرد و حافظه و قلب را با هم می خراشد. هر نگاهی در این فیلم یک...

اودیسه‌ی رازی که به سنگ‌ها سپرده شد

ماکسیمالیسم با عطر شرقی

امین مبینی

دیشب به تماشای پالپ فیکشن 1 نشستم؛ شاید برای یازدهمین یا دوازدهمین بار. حسابش دیگر از دستم در رفته. به یاد ندارم فیلمی را به این تکرار دیده باشم (شاید فقط اجاره نشین های مهرجویی). بار اول نسخه ی دوبله شده به فارسی را دیدم. در روزهای دل زدگی سال...

ماکسیمالیسم با عطر شرقی

آخرین کلکی که می‌توانیم بزنیم

محسن پناهی

مهم ترین چیزی که بلافاصله بعد از تولد ۶۵سالگی فهمیدم، این است که نمی خواهم وقتم را تلفِ کارهایی کنم که دوست ندارم. این را گوشه ای یادداشت می کنم. بعد از خودم می پرسم: «چه کارهایی را دوست ندارم؟» برای من سؤال ساده ای نیست، بنابراین از خودم می...

آخرین کلکی که می‌توانیم بزنیم

مارگاریتا را شیطان برد

مسعود بُربُر

«دیشب تا صبح با میخاییل جنگ ودعوا داشتیم که دو خط متقاطع که به هم نزدیک و نزدیک تر می شوند، از کجا دیگر به هم رسیده اند. بولگاکف می گفت غیر از ضخامت خطوط، ابعاد بدن خودمان هم مهم است.» این خواب را، زمستان دو سال پیش، شبی دیدم...

مارگاریتا را شیطان برد

این پرونده هم بسته شد

پویا مشهدی محمدرضا

نیست باد روزی که در آن زاده شدم، و شبی که گفت: «نطفه ی پسری بسته شد.» ایوب ۳:۳ آذر، دی پارسال بود که مادربزرگم، مادر پدرم، مُرد. از مراسم ختم که برگشتیم، شب شده بود. شام خوردیم و پدرم به روال همیشگی اش، شروع کرد به نوشتن وقایع روز...

این پرونده هم بسته شد

آژیر خطر

الهام بدیعی

هنوز او را نگه داشته ام، توی ذهنم. انگار او را همان جا درون یک بطریِ خاک گرفته ی پر از الکل حبس کرد ه ام که زمان بر کالبدش نگذرد. همچنان ده دوازده ساله مانده، مثل یک برگِ خشک شده لای کتاب. گویی که این سی و اندی سال...

آژیر خطر
ولی هنوز کسی ایستاده زیر درخت

صداها

ولی هنوز کسی ایستاده زیر درخت

به مادرم که در آینه زندگی می کرد و شکل پیری من بود. 1 باز هم خواب مامان را دیده ام. جزئیاتش یادم نیست. فقط تصویرش را به خاطر می آورم که در آشپزخانه ی دلباز خانه مان در کرج ایستاده و دارد آش می پزد. آن وقت ها هوا...

ارمغان خرم

۱۹ شهریور

صداها

ولی هنوز کسی ایستاده زیر درخت

به مادرم که در آینه زندگی می کرد و شکل پیری من بود. 1 باز هم خواب مامان را دیده ام. جزئیاتش یادم نیست. فقط تصویرش را به خاطر می آورم که در آشپزخانه ی دلباز خانه مان در کرج ایستاده و دارد آش می پزد. آن وقت ها هوا...

ارمغان خرم

حبل‌المتین فارسی

ساناز تولائيان

یکی از عصرهای پاییز دو سال قبل بود. سه ماه از مهاجرتم می گذشت و پس از یک روز طولانی در دانشگاه به خانه رسیدم. درِ آپارتمان را که باز کردم، چشمم به دو هم خانه ی آمریکایی ام در آشپزخانه و پذیرایی افتاد. تلویزیون روشن بود و بازیگری با...

حبل‌المتین فارسی

مدارک مهاجرت

سام حاجیانی

یکی از بخش های پوشه ی سیاه دسته دارِ بالای کُمدِ لباس ها جای مدارک مهاجرت است؛ پوشه ای که وقتی برای مهاجرت اقدام کردیم، به تقلید از پدرم خریدم؛ مهاجرتی که حدود سیزده سال پیش شروع شد و چند سال بعد، از صدقه سرِ جنگ سوریه، به حالت تعلیق...

مدارک مهاجرت

پسری در جنگ و در خانه

بِث باخمَن

پس از بمباران پناهگاه، پسرک درمیان آوارها به جست وجو می پردازد، پارچه های توری را دور سرش می پیچاند ــ بعضی های شان گُل گُلی، بعضی نوار دوزی و بعضی مرواریددوزی شده ــ کلاه هودی اش را روی سرش می کشد و دستکش های کارش را می پوشد تا...

پسری در جنگ و در خانه
سیاوشان در شرق اروند

داستان

سیاوشان در شرق اروند

عبدالخالق روی شانه های لاغر پنج شش بچه ی هفده هجده ساله برگشت به خانه اش در شَلحه ی ثوامر. بیستم اسفندماه بود. اروند بوی ماهی مُرده می داد. عبدالخالق پس از ده روز برگشت به خانه. بچه های مدرسه ی عسجدی با زیرپیراهن های عرق کرده و صورت های...

هانیه سلطان‌پور

۱۹ شهریور

داستان

سیاوشان در شرق اروند

عبدالخالق روی شانه های لاغر پنج شش بچه ی هفده هجده ساله برگشت به خانه اش در شَلحه ی ثوامر. بیستم اسفندماه بود. اروند بوی ماهی مُرده می داد. عبدالخالق پس از ده روز برگشت به خانه. بچه های مدرسه ی عسجدی با زیرپیراهن های عرق کرده و صورت های...

هانیه سلطان‌پور

ولی هنوز کسی ایستاده زیر درخت

صداها

ولی هنوز کسی ایستاده زیر درخت

به مادرم که در آینه زندگی می کرد و شکل پیری من بود. 1 باز هم خواب مامان را دیده ام. جزئیاتش یادم نیست. فقط تصویرش را به خاطر می آورم که در آشپزخانه ی دلباز خانه مان در کرج ایستاده و دارد آش می پزد. آن وقت ها هوا...

ارمغان خرم

۱۹ شهریور

صداها

ولی هنوز کسی ایستاده زیر درخت

به مادرم که در آینه زندگی می کرد و شکل پیری من بود. 1 باز هم خواب مامان را دیده ام. جزئیاتش یادم نیست. فقط تصویرش را به خاطر می آورم که در آشپزخانه ی دلباز خانه مان در کرج ایستاده و دارد آش می پزد. آن وقت ها هوا...

ارمغان خرم

سیاوشان در شرق اروند

داستان

سیاوشان در شرق اروند

عبدالخالق روی شانه های لاغر پنج شش بچه ی هفده هجده ساله برگشت به خانه اش در شَلحه ی ثوامر. بیستم اسفندماه بود. اروند بوی ماهی مُرده می داد. عبدالخالق پس از ده روز برگشت به خانه. بچه های مدرسه ی عسجدی با زیرپیراهن های عرق کرده و صورت های...

هانیه سلطان‌پور

۱۹ شهریور

داستان

سیاوشان در شرق اروند

عبدالخالق روی شانه های لاغر پنج شش بچه ی هفده هجده ساله برگشت به خانه اش در شَلحه ی ثوامر. بیستم اسفندماه بود. اروند بوی ماهی مُرده می داد. عبدالخالق پس از ده روز برگشت به خانه. بچه های مدرسه ی عسجدی با زیرپیراهن های عرق کرده و صورت های...

هانیه سلطان‌پور

گردآورندگان
مهرا مهندس‌نیا
هانیه سلطان‌پور
سام حاجیانی
پویا مشهدی محمدرضا
امین مبینی
آرش سینگ
شایان حاجى‌نجف
مسعود بُربُر
باسط بای
محسن پناهی
سحر خسروى
صحرا کیقبادی
رامین رادمنش
الهام بدیعی
محبوبه آب‌برین
ماهان خدادادى
ارمغان خرم
نسرین شیرین‌نیاز
ساناز تولائيان
نازیلا دلیرنیا
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد

ما را دنبال کنید
linkedintwittertelegraminstagram
پادکست شوروم
youtubespotifyapplecastbox
icon

هر کسی در سینه داستانی برای روایت دارد